وقتی لقمان پسرش را نصیحت می کند !
روزی لقمان به پسرش گفت : امروز به تو سه پند می دهم که کامروا شوی :
سخن سردبیر-مجله موفقیت شماره253
چیزی به عید نمانده است!
در داستانهای خیلی قدیمی، سعادت و خوشبختی شبیه موجودی سفید و نورانی توصیف میشد که به هر جايي پا میگذاشت، جانوری کریه و زشت را از آنجا دور میساخت. این موجود سفید با آمدنش آرامش و زیبایی و قدردانی از خالق هستی را جایگزین بیقراری و بیقوارگی و قدرناشناسی میکرد.
آیا "زندگی" را "زندگی کرده ای"؟
قدردانی
حکایت طول و عرض عمر
برگرفته شده از کتاب: لطفا گوسفند نباشید!
راستی عمر مفید شما چقدر است؟
حکایت:
مورخان می نویسند: اسکندر روزی به یکی از شهرهای ایران حمله می کند، با کمال تعجب مشاهده می کند که دروازه آن شهر باز است و با این که خبر آمدن او در شهر پیچیده بود، مردم زندگی عادی خود را ادامه می دادند.
این موضوع باعث حیرت اسکندر بود، زیرا در هر شهری که صدای سم اسبان لشکر او به گوش می رسید عده ای از مردم آن شهر از وحشت بی هوش می شدند و...