مدیریت. موفقیت. داستان کوتاه. شعر و...
به نام دوست که هر چه داریم از اوست

دم گاو را بگیر!

مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. مرد کشاورز به جوان گفت: برو در آن قطعه زمین بایست، من سه گاو نر را آزاد می کنم، اگر دم یکی از این گاوهای نر را بگیری من دخترم را به تو می دهم....



ادامه مطلب...
ارسال توسط کاظم احمدی
برنامه نویس و مهندس

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت:



ادامه مطلب...
ارسال توسط کاظم احمدی

تفسیر خاخام

خاخامی در میان مردم محبوبیت زیادی داشت ، همه مسحور گفته هایش می شدند . همه به جز اسحاق که همیشه با تفسیرهای خاخام مخالفت می کرد و...



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:تفسیر خاخام,پیشرفت,اوج گرفتن,موفقیت,داستان,
ارسال توسط کاظم احمدی

بیمارستان روانی

به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:بیمارستان روانی,داستان,روانپزشک,
ارسال توسط کاظم احمدی

اوضاع اقتصادی جهان

اگر در درک شرایط فعلی اقتصادی جهان مشکل دارید ممکن است داستان زیر به شما کمک کند:

 روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون ۱۰ دلار به آنها پول خواهد داد.



ادامه مطلب...
تاریخ: یک شنبه 28 فروردين 1390برچسب:اوضاع اقتصادی جهان,داستان,میمون,هند,تجارت میمون,
ارسال توسط کاظم احمدی

اشتباه

کارمندی به دفتر رئیس خود می‌رود و می‌گوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»

رئیس پاسخ می دهد: «خودم می‌دانم، اما ...



ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,اشتباه,
ارسال توسط کاظم احمدی
فرار از زندگی
روزی شاگردی به استاد خویش گفت:استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من بیاموزی؟ استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟ شاگرد گفت: بله با کمال میل. استاد گفت: پس آماده شو با هم به جایی برویم.


ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:داستان کوتاه,داستان,فرار از زندگی,درس زندگی,
ارسال توسط کاظم احمدی
مردم چه می گویند ؟؟
 
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه مان. مادرم گفت:


ادامه مطلب...
تاریخ: دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,مردم چه می گویند,,
ارسال توسط کاظم احمدی
آخرین مطالب

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد